حلما دختر کوچولوی من

فرزندم حلما جان  بهترين درسها را در زمان سختي آموختم............ ودانستم صبور بودن يك ايمان است و خويشتن داري يك نوع عبادت.. فهميدم ناكامي به معني تاخير است نه شكست.. و خنديدن يك نيايش است. الهي زندگيت در سختي (اميدوارم هرگز نداشته باشي) و راحتي هميشه سرشار از اميد باشد  عاشق هميشگي تو ماماني ...

من   ثروتمند ترین مادر دنیا هستم........ چو ن   سرشار  از  عشقم                 چون سرشار از  امیدم چون  سرشار  از  محبتم                    چون  سرشار  از  انرژیم چون سرشار  از  عاطفه ام    عشقم ،امیدم ،محبتم ،انرژیم ،عاطفه ام، فقط   تو  هستی    حلما جان      ...

حلمای عزیزم عشقم نفسم جسمم جانم خانمم  نگاهت را به کسی دوز که قلبش برای تو بتپه ،چشمانت را با نگاه کسی آشنا کن که زندگی را درک کرده باشه ،سرت را روی شانه های کسی بگذار که از صدای تپشهای قلبت تو را بشناسه ،آرامش نگاهت رو به قلبی پیوند بزن که بی ریاترین باشه ،لبخندت را نثار کسی کن که دل به زمین نداده باشه، رویایت رو با چهره ی کسی تصویر کن که زیبایی را احساس کرده باشه، چشم به راه کسی باش که تو را انتظار کشیده باشه ،اما عاشق کسی باش که تک تک سلولهای بدنش تقدس عشق را درک کند. خیلی دوستت دارم عزیزم  ...

سلام مامانها ی  گل : این  5 نکته رو در کتاب مادرودختر خوندم خواستم تمامی مامانها بدونند پنج عامل اصلی در ارتباط مادر با دختر 1-مادرش باش ،نه بهترین دوستش 2-اجازه بده با رویاهای خودش زندگی کند.اورا وادار نکن با رویاهای تو زندگی کند. 3-زنی قوی و با اعتماد به نفس باش. 4-همسر خوبی باش. تو چگونگی ارتباط آینده اش را با مردان شکل می دهی. 5-آگاه باش هدفت این نیست که برای همیشه مرکز زندگی اش باشی.او را به سوی زندگی مستقل سوق بده.   ...

حلما جان من ؛اینها جملات و سخنان چارلی چاپلین به دخترش بود دوست دارم تو هم اینها رو وقتی بزرگتر شدی بخونی وبه خاطرت بسپاری عزیز دل من الهی فدات بشم فقط خودم  اگر روزی خیانت دیدی ، بدان که قیمتت بالاست .  حتی بهترین فرزندان نیز دشمن جان پدر و مادرانند.  از دشمن خود یکبار بترس و  از دوست خود هزار بار .  نقاش کامل آنست که از هیچ برای خود سوژه بسازد .  خوشبختی  فاصله  این بدبختی  تا بدبختی دیگر است .  حتی تظاهر به شادی نیز برای دیگران شادی بخش است .  ازدواج مثل بازار رفتن است تا پول و احتیاج و اراده ندار...

سلام به شما خوبان  دیشب حلما خانم گل من خیلی دختر خوبی بود. من و حلما جونی و باباجان ساعت 8 لباسهامون رو پوشیدیم ورفیم منزل دوست بابایی دخترم فوق العاده خوب بود و مثل همیشه مودب . البته شام نخورد ولی در کل دختر خوبی بود .به افتخار حلما خانم که مامان و بابا رو اذیت نکرده یک دست مرتب بزنید ...

  ا مروز دخمل گلم حالش خیلی بهتر شده به مامان جون که زنگ زدم گفت خیلی بهتره و داره تاب بازی میکنه ساعت 1 که زنگ زدم مامانم گفت حلما با عمو علی (شوهر عمه لیلا )رفت چون میلاد از سربازی اومده.  میلاد پسر عمه حلماست که سربازیش افتداه تبریز از اصفهان خیلی دوره ولی قلب حلما همیشه به اون نزدیکه.خلاصه خانم خانمها تا حالا که هنوز به خونه مامان جون برنگشته حتما داره حالا با میلاد بازی میکنه  ....عشقم نفسم هرکجاهستی باش آسمان زمین مال تو است .تو فقط خوش باش ...