حلماحلما، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

حلما دختر کوچولوی من

قابل توجه نی نی کوچولوهای اردیبهشتی

برج ثور (اردیبهشت) : تا به حال مشاهده نشده است که متولدین این ماه لباسی تن کنند که از مُد افتاده باشد. آنها جزء برجسته ترین مُدگرایان هستند که انتخابشان باعث فخر هر تولیدکننده لباس است. آنها خوب می دانند که در یک میهمانی شام چه لباسی باید تن کنند، و حتی لباس های کارشان را هم از معروف ترین مارک ها و تولیدکننده ها خریداری میکنند. قیمت لباس برای آنها هیچ اهمیتی ندارد، چون می دانند از هر چه که خوششان بیاید تا آخر عمر متعلق به آنها خواهد شد. با همه ی این اوصاف، به نظر متولدین این ماه، لباسهای خوش دوخت هیچ وقت از مُد نمی افتند و مارک و لیبل لباسها در درجه اول اهمیت قرار نمی گیرد.لوازم زینتی مربوط به گردن برای آنها نسبت به سایر لوازم اهمیت بی...
18 دی 1391

فوت شدن مادربزرگ مادری باباجان

سلام امروز دوست نداشتم خاطرات حلما را بنویسم چون زیاد جالب نیست. ولی خوب باید خاطرات خوب و بد رو نوشت : صبح  ساعت 6:30 به منزل مادرجون زنگ زدند و خبردادند که مادرشون به رحمت خدا رفته .مادرجون خیلی گریه کردند و خیلی ناراحت شدند با صدای تلفن حلما خانم هم از خواب بیدارشد و دیگه هم  نخوابید.باباجان مادرجون رو بردند منزل مادرشون و من هم حلما رو پتو پیچ شده بردم منزل مامان جون تا تحویلش بدم الهی فدای دخترم بشم مرتب به من میگفت مامانی چرا مادر گریه میکنه ؟ مامانی چرا مادر منو بغل نمیکنه؟مامانی چرا مادر لباس میپوشه؟ مامانی مادر پاهاش دوباره درد گرفته؟ مامانی منم با مادر برم؟و.هزاران سوال دیگر .......(خدا رحمت کنه خانم مهربون و دلسوز...
11 دی 1391

شعر بی انصاف

با توجه به شعر  دختر ناز و دختر ناز ،   دختر یه غنچه باز ،   دختر واسه پدر رفیق و همساز ،پس تکلیف ما مادرها چی میشه ما که این همه زحمت میکشیم    تعریف از خود نباشه دیگه همه مادرها برای بچه هاشون سنگ تمام میزارند درسته؟؟از خوراک ،پوشاک ،تفریح .صد البته که پدرها زحمت میکشند و کار میکنند و پول درمی آورند ولی این مادرها هستند که مدیریت حقوق پدر رو بر عهده دارند تا همیشه بتوانند   به تمامی نیازهای مالی بچه ها پاسخ بدهد .دیگه نیازهای عاطفی هم که هیچی ...... ولی واقعا بچه ها قدر مادرهاشون رو میدونند؟؟؟؟؟؟؟؟؟  ای کاش خود من هم قدر مادرم رو بدونم (خیلی دوستش دارم الان حلما ی من پ...
11 دی 1391

بهتر شدن ابله مرغان حلما خانم گل

  سلام به همه شما بهترینها دیشب حلما خانم به همراه مامانی و بابایی رفت پیش دکترش .آقای دکتر گفت خدا رو شکر بهتر شده و تا چند روز دیگه   انشاالله  خوب خوب میشه  من مامان این گل خانم  عاشقشم و دوستش دارم بدجور بدجور  ...
11 دی 1391

دردودل مادرونه

سلام  امروز خیلی دلم گرفته دلم برای حلما جونم خیلی تنگ شده. دلم میخواست الان ساعت 3:30 بود و میرفتم پیش عزیز دلم عشقم نفسم . ای کاش میشد الان پیش اون بودم !!!!! یعنی من کار اشتباهی میکنم که سر کار میرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی من باید کار رو کنار بگذارم و برم پیش حلما ؟؟؟؟؟؟؟؟ به نظر شما حلما حس بدی نسبت به من داره؟؟؟؟؟  به نظر شما یک مادر میتونه هم سرکار بره و هم مامان خوبی باشه؟؟/ من از ساعت 4 تا آخر شب دیگه همه وقتم رو میگزارم برای حلما از بازی گرفته تا تفریح و یاددادن شعر و سوره های قرآن و....... ولی آیا این زمان برای یک بچه دو ساله و 7 ماهه کافی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟ ...
11 دی 1391

آمدن حلما از سفر 6 ساعته

با سلام حتما با خودتون میگید این دیگه چه مامانی هست .  ولی خیلی خوشحالم حلما ساعت 1:20 زنگ زد و گفت مامان من اومدم مامان بزرگت خوب خوب بود  انگار خدا دنیا رو به من داد وخوشحالم دخترم به سلامت برگشت به خونه ...
11 دی 1391

تاب بازی

با سلام حلما خانم گل    گلها چند روزه با این تابش مامانجون و آقاجونشو کلافه کرده    مامان و بابای بیچاره من باید هر روز تاب خانم خانمها رو ببندند و همین طور تاب تاب عباسی خدا حلما رو نندازی براش بخونند  تا این خانم خسته که شد بیارندش پایین .خدایا محافظ مامان وبابای من و حلما باش    ، چقدر خوبه که من خانواده به این خوبی دارم که همیشه به فکر حلمای من هستند. ...
11 دی 1391

دونه های روی پوست حلما

سلامی چو بوی خوش آشنایی  امروز صبح خیلی ناراحت بودم چون دونه های ریزی به صورت و بدن حلما زده باید حتما بعدازظهر ببرمش دکتر. خداکنه آبله در نیاورده باشه که خیلی زوده، اذیت میشه . ولی الان که با حلما صحبت کردم بهتر شدم چون رفته بود پیش آقاجونش در مغازشون نشسته شیر میخوره وکلی برای آقاجون حرف میزنه تازه نازگلشم با خودش برده . امیدوارم بهش خوش بگذره و سرگرم بشه؟! ...
11 دی 1391

ماجرای شب یلدا

سلام به همگی شما عزیزان شب یلدا خیلی خوب بود و به مامانی و بابایی و حلما جونی خیلی خوش گذشت آخه قرار بود امشب مثلا تولد حلما باشه (چون هفته دیگه تولد پسر خالش کیارشه  میگفت یلدا هم تولد منه) البته ماجرا داره که براتون تعریف میکنم: ساعت 5 بود که خاله معصومه حلما جونی با محمدمهدی و پریسا و باباش اومدندو ساعت 7 بود که خاله زهرا و کیارش وباباش اومدند .خاله فاطمه هم که امسال با فامیل شوهرش رفته بود .ما هم که از ساعتها قبل اونجا بودیم وخاله اعظم ودایی جون محمد و آقاجون و مامان جون هم که میزبان مهمونی امشب بودند..وما رسما مراسم بخوربخور را ساع...
11 دی 1391